روزهايي ميآيند كه دلت ميخواهد
آدمي از آن خوبهايش، روبهرويت بنشيند
خوب يعني كمي بيشتر حوصله داشته باشد
خوب يعني كمي صميميتر باشد
يعني به تو بيشتر از خودش فرصت حرف زدن بدهد
و خودش را بيشتر از تو قضاوت كند
بگذارد غريبي كني،
بيموقع ساكت شوي و آن گرماگرم صحبت، بغضت بشكند و...
شايد هم حرفهايي را كه تو دلت ميخواهد، بيحاشيه بگويد
وقتي ميداند به او نياز داري،
ژست روشنفکریاش تو را در حال خودت رها نكند
آدمی باشد كه اول و آخر بتواني رويش حساب كني
از بالا نگاهت نکند
دچار خودبزرگبینی و خودکوچکبینی هم نباشد
آدمی که در كلام و نگاه خيلي بيشتر از، پند و اندرز
محبت كند، محبت كند و محبت كند
تو را به چالش و دنياي چراها نكشاند
بيهوده به لايههاي منجمد ذهن تو، ضربه نزند
تو را از حالا كه روبهرويش نشستهاي بپذيرد، تو را اين طوري بفهمد
باورت كند و براي اينكه چگونه باشي، تو را لبريز از خواستههايش نكند
شايد برخي زمانها با تو نيايد، اما در كنار ديگري هم نبينياش...
به چه خيره مينگري، هان...
بايد اگر با اويي، بداند كه ميماني
ماندنت را مطمئن شود و شادي را در نگاهش تماشا كني
براي او گاهي تغيير كني، مهم نيست چقدر حق با توست،
اشتياق "دلم ميخواهد" را از او نگيري
اگر ميماني، هیچ و پوچ را با هم مزه كنيد
و در هيچ لحظهاي او را فریب ندهي، که عمر عشق به پایان میرسد...
به امید جبران بعدی دل را به بيراهه نكشاني
انگار كه لحظه بعدی وجود ندارد...
سكوت؛ غرور در برابر تشنگي روح
توهم رفتن، نپذيرفتن و... را ايجاد ميكند
دست بر شانه دوست، به هم وصل شويد
از پس گذر فاصلهها...
گام به گام، با يكديگر
طلوعي روي زمين...
نظرات شما عزیزان: